ahleiran

ahleiran

ahleiran

ahleiran

حس تکراری شدن زوجین برای هم

cribbing-couple

در میان برخی زوجین رابطه ها به مرور زمان کمرنگ و عادی می شوند و ذوق و شوق اولیه را ندارند در این جور مواقع باید تلاش کرد و با ترفندهای ساده به زندگی رنگ و بوی جدید بخشید.

فرد با خود می گوید این همان بنای تکراری است که دیروز هم از آن بازدید داشتم، این همان بنای تکراری هفته قبل و ماه قبل است، این همان چشم و ابروی دیروز و هفته قبل و ماه قبل است.

نوشت: آدم ها را وقتی از دور می بینی دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا می بینی اما نزدیک تر که می آیی می بینی آدم ها دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا نیستند، لحن خنده، لحن گریه، لحن صحبت، لحن رفتار و شخصیت خاص خود را دارند، یعنی همه آن چیزهایی که آن فرد را از دیگران ممتاز می کند. این که امروز در اتاق مشاوره ها یا در دادگاه های خانواده و طلاق، زنان و مردانی حضور یافته اند که همه چیز در ظواهر زندگی و دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا، مرتب و ظریف و زیباست اما آن دو آدم، حفره ای در زندگی شان حس می کنند، بنای ناسازگاری با هم گذاشته اند و دیگر نمی توانند با همدیگر ادامه دهند گواه و دال بر این حقیقت است که علقه های پیونددهنده مرد و زن و در قیاسی بزرگ تر آدمیان فراتر از ظواهر و صورت هاست.

اگر دریا هم همیشه در حال جزر باشد روزی ناپدید می شود
پیوند زوجیت هم مثل هر پدیده سیال و در حال حرکتی، تلاطم ها، آشوب ها و جزر و مدهای خاص خودش را دارد. گاهی قلب های همسران به هم نزدیک می شود و گاهی از هم دور. گاهی نیاز دارند در جلد تنهایی شان فرو بروند و با خود خلوت کنند و گاهی این اشتیاق در قلب آن ها پر می کشد که زودتر همدیگر را ببینند و با هم به گفتگو بنشینند.

این نزدیک و دور شدن ها برای هر کدام از ما امری طبیعی است اما جزر و مد زمانی معنا دارد که آن دریای ارتباطی بین دو نفر وجود داشته باشد اگر دریایی آن قدر جزر کند و عقب بنشیند و هر روز در حالت جزر قرار بگیرد طولی نمی کشد که دریا ناپدید می شود چون آنچه یک جزر را جبران می کند حالت مد دریاست، یعنی آن حالت امتدادی که دریا دامن خود را بر ساحل می گستراند و پیش می آید.چقدر ما امروز دور و برمان زندگی هایی را می بینیم که در حالت جزر قرار گرفته اند. زوج هایی که هر روز بیشتر و بیشتر از هم دور می شوند. اگرچه چشم ها و ابروها و صورت ها در همسایگی و مجاورت هم قرار دارد، اگرچه تن هایشان به هم نزدیک است اما به حقیقت روز به روز بیشتر از هم دور می شوند. اما چرا این گونه است؟

نشانه ها و علایم بیماری، بزرگترین نعمت برای درمان
همه ما این نکته را به تجربه آموخته ایم که اگر در امراض جسمی، موضوع ناراحتی و درد به موقع تشخیص داده شود فرصت برای بازگشت سلامتی و کوتاه بودن دوره نقاهت بیشتر خواهد بود و چه بسا همه یا بخش قابل توجهی از توانمندی های پیش از بیماری به سمت بیمار بازگردد. در آسیب ها و بیماری های ارتباطی و رابطه زوج ها با هم نیز این قضیه صدق می کند. اگر زوج ها بیماری ارتباطی و آفتی که بر درخت مشترک شان افتاده – درختی که زیر سایه آن زندگی مشترک خود را آغاز کرده اند – زود تشخیص دهند و به فکر چاره باشند معلوم است که می توان آن دریای ارتباطی را پیش از آن که کامل عقب نشینی کند نجات داد. طبیعتا هر بیماری، نشانه ها و علایم خاص خود را هم دارد. نشانه های بیماری، بزرگترین راهنماهای ما به سمت درد هستند. درد دندان به ما گوشزد می کند که بافت دندان دچار آسیب شده است. سوزش معده علامتی را به جانب ما می فرستد که دستگاه گوارشی با آسیبی مواجه شده است و درد ناشی از خستگی و کوفتگی عضلات بعد از یک تمرین سخت به زبان بی زبانی به ما می گوید عضلات برای بازگشتن به وضعیت طبیعی شان نیاز به استراحت و تجدید قوا دارند.

این علایم و نشانه ها بزرگترین نعمت برای ما آدمیان هستند که اگر نبودند کسی متوجه چالش و آفتی که در ارگانیسم و پیکره اش پدیدار شده، نمی شد. حال اگر به دنیای ذهن و روان و ارتباط برگردیم می بینیم که آن جا هم علایم و نشانه هایی می توان یافت که آن علایم و نشانه ها می خواهد آن آفت ارتباطی را به ما گوشزد کند. اما آن علایم و نشانه ها چه می تواند باشد؟ در این مطالب و مطالب بعدی کوشش خواهیم کرد به مرور به این علایم و نشانه ها توجه داشته باشیم.

مثل یک توریست وقتی خسته به یک بنای تاریخی می رسد
همچنان که در ابتدای مطلب گوشزد شد زوج ها اگر بخواهند در ظواهر زندگی و در سطح داشته ها حرکت کنند دیر یا زود دچار فرسایش ارتباطی خواهند شد. چرا ما امروز با پدیده نسبتا گسترده ای به عنوان خیانت همسران به همدیگر مواجه هستیم؟ به خاطر این که آن زوج یا یکی از آن دو حس می کند آنچه از این رابطه دنبالش بوده به دست نیامده است و می خواهد بخت خود را در روابط دیگر جستجو کند. او احساس می کند این رابطه دچار فرسایش شده است. درست مانند توریست هایی که وقتی یک بنای تاریخی- هر چند باشکوه – را دیدند می خواهند سوار اتوبوس هایشان شوند و برگردند هتل یا بنای بعدی را در برنامه بازدید خود قرار دهند.

آن ها نمی خواهند در آن بنای تاریخی متوقف شوند و با آن بنا زندگی کنند، فقط می خواهند بازدید مختصری از بنا داشته باشند. آن ها عمیقا خود را درگیر آن بنا نمی کنند. مثل این می ماند که کسی با دوچرخه اش، دور ایران را رکاب بزند. او همه نوار مرزی را طی می کند و حاشیه باریکی را برای خود انتخاب می کند و سرانجام دور تا دور ایران را رکاب می زند اما آن دوچرخه سوار در واقع فقط نوار باریکی از مساحت ایران را رکاب زده است و ارتباطی با فضاهای گسترده و شهرها و روستاها و جنگل ها و کویرها و ییلاق ها و قشلاق های داخل سرزمینی برقرار نکرده است. توریست ها هم وقتی با یک بنا برخورد می کنند بیشتر اطراف بنا می چرخند و نمی توانند آن پیوندهای عمیق را برقرار کنند.

حال اگر ما صرفا نگاه توریستی – پوستی و ظاهری – و نه زیر پوستی و عمیق به زندگی مشترک داشته باشیم در آن صورت دیر یا زود آن فرسایش ها سراغ ما خواهد آمد. زن و شوهر مثل توریست هایی که با بنا برخورد می کنند در روز ممکن است دقایقی همدیگر را ببینند و مثل توریست های خسته که به توضیحات لیدر گروه یا راهنمای بنا گوش میدهند با بی اعتنایی و بی حوصلگی به حرف های همدیگر گوش بدهند در حالی که با زبان بدن، پیام های بی حوصلگی را به طرف مقابل می فرستند، با خمیازه ها، با کوبیدن مداوم انگشت بر سطح میز وقتی یکی شان حرف می زند. اما چرا این اتفاق می افتد؟ چون نگاه توریستی بر زندگی حاکم شده است. فرد با خود می گوید این همان بنای تکراری است که دیروز هم از آن بازدید داشتم، این همان بنای تکراری هفته قبل و ماه قبل است، این همان چشم و ابروی دیروز و هفته قبل و ماه قبل است. همان حرف های تکراری دیروز و هفته قبل و ماه قبل، مثل توریست هایی که مجبور شوند هر روز از یک بنا بازدید کنند و توضیحات مشخص و حرف هایی تکراری بشنوند وضعیت رنج آوری بر فضای زندگی مشترک حاکم می شود. در مطالب بعد کوشش می شود به لایه های بیشتری از این بحث پرداخت شود.

تبیان


منبع : ahleiran.ir


ترفندهایی برای مبارزه با شکست عاطفی

nervous-breakdown

آیا شما هم شکست عاطفی خورده اید و نمی توانید با این حس کنار بیایید؟و از جانب عاطفی روحیه تان صدمه دیده است؟

«شکست عاطفی» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. فرقی نمی کند که یک «نه!» جانانه بعد از چندین سال صبر و تلاش بشنود یا یک «نه!» ملایم و محترمانه به هر حال «نه» شنیدن برای با هم بودن و با هم ماندن، تلخ است.

حسِ گمشده ها را دارد. حس سرگردان های تنها را. حس آدم های شهر رویاییِ پینوکیو را که بعد از یک عالمه سرخوشی، در یک لحظه، اطرافشان از تمام سرگرمی ها خالی می شد و در حالی که هنوز تکه ای از کیک شهر رویایی در دستشان بود، مبهوت به دنیای بی رنگ و ساکت و غمبار اطرافشان خیره می ماندند. آن تکه کیک، دیگر در آن بیابان سوزان، خوردن نداشت. دنیای آدمی که شکست عاطفی خورده عوض شده و دیگر هیچ چیز مثل قبل نمی شود. خودش هم عوض شده: اگر تا دیروز لب به سیگار نمی زد، حالا پاکت پشت پاکت دود می کند. اگر شاد و خلاق بود، حالا خودش را در خانه حبس کرده و ترانه های غمگین گوش می دهد و اگر یک آدمِ سرزنده بود که حرف زدن و خندیدن و پوشیدنش، متفاوت و جذاب بود، یک دفعه عبوس و منطقی می شود. برای این آقا یا خانم فرضی، فقط یک اتفاق افتاده؛ او «نه» شنیده و «رها» شده است.

«شکست عاطفی» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. فرقی نمی کند که یک «نه!» جانانه بعد از چندین سال صبر و تلاش بشنود یا یک «نه!» ملایم و محترمانه به هر حال «نه» شنیدن برای با هم بودن و با هم ماندن، تلخ است. گاهی پای «نه» گفتن درمیان نیست، فقط آدم می‌داند که طرف مقابل نمی‌خواهدش. فرقی نداردآدم وقتی از گیج و ویجی انکار شکست و خشمگین شدن از طرف مقابل عبور کرد، عمیق ترین فکری که آرام آرام به ذهنش می آید، این است: «چرا این طوری شد؟». این جمله عمیق دو کلمه ای تا پیدا نشدن جواب، دست از سر هیچ کس برنمی دارد. بعد از این که هی به خودمان سرکوفت زدیم به این می رسیم که «مگر من چه چیزی کم داشتم؟». در واقع متهم اصلی و پنهان شکست عاطفی، کسی است که شکست خورده، نه کسی که نه گفته است. به هم می ریزیم؛ بدجوری به هم می ریزیم. آدم خوب ها، آن ها که زندگی ساده تری داشته اند، کمتر حق خوری کرده اند و صادق بودند بیشتر به هم می ریزند؛ حس می کنند که سهمشان از زندگی بهشان داده نشده است و خب همین روند است که اگر کنترل و مدیریت نشود، می تواند به افسردگی های مزمن، بدبینی های عمیق، تصمیم های نادرست و خلاصه تباهیِ آینده ختم شود. امروز می خواهیم بررسی کنیم چطور می شود با شکست عاطفی کنار بیاییم؟ چطور می شود خاطره تلخ یک شکست را پشت سر بگذاریم و به زندگی، با همه زیبایی هایش برگردیم؟! با ما همراه باشید.

روزنامه خراسان


منبع : ahleiran.ir


ترفندهایی برای مبارزه با شکست عاطفی

nervous-breakdown

آیا شما هم شکست عاطفی خورده اید و نمی توانید با این حس کنار بیایید؟و از جانب عاطفی روحیه تان صدمه دیده است؟

«شکست عاطفی» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. فرقی نمی کند که یک «نه!» جانانه بعد از چندین سال صبر و تلاش بشنود یا یک «نه!» ملایم و محترمانه به هر حال «نه» شنیدن برای با هم بودن و با هم ماندن، تلخ است.

حسِ گمشده ها را دارد. حس سرگردان های تنها را. حس آدم های شهر رویاییِ پینوکیو را که بعد از یک عالمه سرخوشی، در یک لحظه، اطرافشان از تمام سرگرمی ها خالی می شد و در حالی که هنوز تکه ای از کیک شهر رویایی در دستشان بود، مبهوت به دنیای بی رنگ و ساکت و غمبار اطرافشان خیره می ماندند. آن تکه کیک، دیگر در آن بیابان سوزان، خوردن نداشت. دنیای آدمی که شکست عاطفی خورده عوض شده و دیگر هیچ چیز مثل قبل نمی شود. خودش هم عوض شده: اگر تا دیروز لب به سیگار نمی زد، حالا پاکت پشت پاکت دود می کند. اگر شاد و خلاق بود، حالا خودش را در خانه حبس کرده و ترانه های غمگین گوش می دهد و اگر یک آدمِ سرزنده بود که حرف زدن و خندیدن و پوشیدنش، متفاوت و جذاب بود، یک دفعه عبوس و منطقی می شود. برای این آقا یا خانم فرضی، فقط یک اتفاق افتاده؛ او «نه» شنیده و «رها» شده است.

«شکست عاطفی» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. فرقی نمی کند که یک «نه!» جانانه بعد از چندین سال صبر و تلاش بشنود یا یک «نه!» ملایم و محترمانه به هر حال «نه» شنیدن برای با هم بودن و با هم ماندن، تلخ است. گاهی پای «نه» گفتن درمیان نیست، فقط آدم می‌داند که طرف مقابل نمی‌خواهدش. فرقی نداردآدم وقتی از گیج و ویجی انکار شکست و خشمگین شدن از طرف مقابل عبور کرد، عمیق ترین فکری که آرام آرام به ذهنش می آید، این است: «چرا این طوری شد؟». این جمله عمیق دو کلمه ای تا پیدا نشدن جواب، دست از سر هیچ کس برنمی دارد. بعد از این که هی به خودمان سرکوفت زدیم به این می رسیم که «مگر من چه چیزی کم داشتم؟». در واقع متهم اصلی و پنهان شکست عاطفی، کسی است که شکست خورده، نه کسی که نه گفته است. به هم می ریزیم؛ بدجوری به هم می ریزیم. آدم خوب ها، آن ها که زندگی ساده تری داشته اند، کمتر حق خوری کرده اند و صادق بودند بیشتر به هم می ریزند؛ حس می کنند که سهمشان از زندگی بهشان داده نشده است و خب همین روند است که اگر کنترل و مدیریت نشود، می تواند به افسردگی های مزمن، بدبینی های عمیق، تصمیم های نادرست و خلاصه تباهیِ آینده ختم شود. امروز می خواهیم بررسی کنیم چطور می شود با شکست عاطفی کنار بیاییم؟ چطور می شود خاطره تلخ یک شکست را پشت سر بگذاریم و به زندگی، با همه زیبایی هایش برگردیم؟! با ما همراه باشید.

روزنامه خراسان


منبع : ahleiran.ir


1

2